هفت بار روح خویش را آزردم:
اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.
دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.
پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.
ششمین بار چهره ای زشت را تحقیر کرد،درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقابهای خودش است.
و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت استرانی با طعم پول
اشک چشمانم را اغلب بی اختیار پر میکنه.اونقدر که باید سرم را طوری بالا بگیرم که کسی نبینه.
افکار پریشان همیشه با منه.این معده ی وامونده هم که همش از فرط خالی بودن به درد میشینه
اصلا کی میفهمه درد من چیه؟من فقط پول میخوام فقط پول.انگار کسی که پول داره اصلا درد نداره
بی اندازه میگرده و میخوره و مسافرت میره ومهمونی میده و .........وای خوش به حال کسی که پول داره
اما من .....من فقط میخوام روزی اونقدر پولدار بشم که وقتی رانی میخورم اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی
گیر میکنه واسم مهم نباشه
این حق منه میخندی به من؟ببین عزیز دو حالت داره:
یا حق با منه یا تو نمیفهمی که حق با من
راستی پول کجاست؟؟؟
